• وبلاگ : 
  • يادداشت : دفتر خاطراتي که......
  • نظرات : 4 خصوصي ، 7 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دوست 
    سلام شيدا. اونقدر که راجع به حفظ آبروي مومن در دينمون سفارش داريم، راجع به عباداتمون نداريم. چطور تونستي خاطرات و افکار يک نفر رو که در سال 81 نوشته بود و شايد تا الان هم پشيمون شده رو بيرون بريزي و براي ديگران هم بازگو کني؟ ارجاعت ميدم به همون آيه ي : «يوم يفر المرء ...» به قلبت رجوع کن ببين که اگر رابطه ي خوبي با صاحب دفتر خاطرات داشتي، اين موضوع رو عيان مي کردي؟ دعا مي کنم نور بيشتري به دل هممون بتابه. ريحانه رو ببوس!
    پاسخ

    سلام:با اينکه شما وبلاگ نداري و طوري داري وانمود ميکنيد که منو ميشناسيد بايد بگم اگه پستم رو تا آخر خونده بوديد به نتيجه من ميرسيديد.من از زماني که ازدواج کردم زندگي پر فراز ونشيبي داشتم و دارم که کمتر کسي داره و دارم تحمل ميکنم.و اطرافيانم هم انسانهاي شريفي هستند که معصوم نيستند و افکار درونشون هم به خودشون ربط داره اما وقتي يه چيزي به قول شما اينقدر خصوصي رو عمومي ميذاره که هر کسي اون رو ميخونه چرا بايد از کرده خودش پشيمون باشه؟!حالا من نه اون شخصي که بهش اينقدر توهين کرده تو اون سر رسيد اگه فرزندش يا همسرش اون رو ميخوند چه حالي ميشد؟!من ادامه ندادم خوندم رو و گذاشتم همون جا.چون بيشتر دونستن من مسئوليتم رو بيشتر ميکرد.و در قبال اين موضوع همين بس که شايد خاطي با خوندن اين پست به کارش فکر کنه و اون رو بره ونابودش کنه و همون جايي هم هست که بوده سر رسيد.تو وبلاگستان هم دوستان اينترنتي هستند که ميان و نظر ميدن.يکي از خوبي هاي اين پست همينه که شايد به خودمون بيايم.منم از نفس خودم به خدا پناه ميبرم.چون منم معصوم نيستم.التماس دعا.