|
سلام امسال سال خیلی عجیبی بود برا من.اتفاقهایی افتاد که بعضیهاش نباید می افتاد وبعضیهاش هم که....................؟! خیلی وقت بود که از این دنیا ودوستانم دور افتاده بودم اما به حول وقوه الهی تصمیم دارم دوباره فعالیتم رو شروع کنم. ما مشهدیا همیشه فکر میکنیم امام رضا که پیشمونه مال خودمونه اما امسال برای اولین بار چند روز مونده به ولادتش من از مشهد شوت شدم تبریز اصلا فکرشم نمیکردم اینجوری بشه.اما خواهره دیگه چه کارش میشه کرد یه بار بیشتر که عروس نمیشه! البته همه مون شوت شدیم ولی مامان خانوم خودش رو رسوند وبه قول خودش امام رضا طلبید. مامان خانوم از امام رضا خواسته که ایشالا بعد هزار سال که سایه اش رو سر ما وبابام باشه تا آخر عمر کنارش باشه وهمون جا پیش خودش دفنش کنن برا همینم تا حالا یه سال هم دور نبوده ازش تو ایام ولادتش.منم میخواستم پیشش باشم اما روزگار پرتمون کرده خونه شوهر اونم دورقوز آباد.البته اینجا رو آقامون نباید بخونه. هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!چه دل پر دارم من . بی خیال این چند سال هم میگذره. خوش باشیم بابا. راستی یه چیزی یاد گرفتم تو این مدت البته چند روزی بیشتر نیست که بهش به قول بعضیا دارم عمل میکنمخنده حضااااااااااااااااااااااااااار! بی خیال باش نسبت به هر چیزی که داره حالت رو میگیره:چون بی خیالی حال حرص رو میگیرهخودم که حال کردم بقیش با شما رفتین مشهد یا اگه هم مشهدین التماس دعا یا امام رضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضااین بغض اما......................! التماس دعا. [ شنبه 89/8/1 ] [ 2:32 عصر ] [ شیدا ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |