|
سال اولی که خواهرم وارد دانشگاه شد همراهش رفتم تا تو انتخاب رشته مشکلی براش پیش نیاد.جلوی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی بودیم که یه هو آقایی اومد و گفت:ببخشید خانوم میشه بپرسم اینجا کی داره بهتون هیزانه نگاه میکنه که اینجور خودتون رو پوشوندید؟به غیرت من که یه مردم خیلی بر میخوره خانومایی مثل شما رو میبینم.خواهرم میخواست جواب بده که من بهش اشاره کردم سکوت کنه و ادامه راه رو رفتیم.دوستش بهش گفت: این سکوت از هر جوابی بدتر بود.خوشحال شدم خودشون [ پنج شنبه 90/10/15 ] [ 10:33 صبح ] [ شیدا ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |