سلام.: صبح جمعه به عزم سفر از شهر کرج تا آذربایجان شرقی تبریز تب خیز راهی سفر شدیم:)) ماشین با وفای ما که هیچ کجا تا به حال در تمامی سفرهای مارکوپولویی ما رو تنها نگذاشته و همیشه یار و یاور ما بوده علی رغم تمسخر و نگرانی های بعضی دوستان و بزرگان:((
از کرج به سمت رشت و در گرمای طاقت فرسای رشت عزم خود را جزم کرده و در امام زاده هاشم منزل گزیدیم و ناهار را.....!! هر چند که ریحانه جان همیشه در سفرهای زیارتی جایزه ای از ما میستاند امام زاده هاشم هم مستثنی نبود!! در ساحل اسالم ریحانه جان تنی به آب زد و ما را نیز خیس خالی کرد:)).....!!...بعد از آب تنی کنار بوته های وحشی زغال اخته های نارس و تمشک توقفی کردیم و من و ریحانه برای چیدن تمشک چه تلاشهایی که نکردیم:))...... دست اخر هم در جاده خلخال جناب آقای همسر با کیسه ای از تمشک به ماشین برگشته و ما نیز تمشک دست رنج آقای پدر را میل کردیم:))....!!
در جاده به سمت خلخال هوای گرم و شرجی ناگهان دگرگون شد و تبدیل به هوایی بس رویایی و خنک گردید در میان راه از میان جنگلهای انبوه گذر کردیم و به دشت شقایق رسیدیم که تمامی اهالی پیک نیک آن منطقه دسته دسته شقایق را بر روی برف پاک کن ماشین گذارده و به سمت خانه روانه....هر چند در پیچ و خم جاده موتور سواران چند ترکه خانواده گی نیز حیرتمان را بر انگیخته:)).....!!
در راه چراغ بنزین ماشین روشن شده و ما دلواپس در راه ماندن همچنان با رخش در حال راندن.....هر چند که رخش ما این اوتول با وفای ما هیچ گاه ما را در راه نگذاشته و ما را به پمپ بنزین رسانید:))....!! شب را در خلخال در چادر سکنا گزیده......باعث حیرت که روز بس گرم و طاقت فرسا به شب رسیده و شبی بس خنک که ما هر چه داشته پوشیده و در چادر لذت سرما برده....صب دوباره روز از نو روزی از نو .....ما ....گرما .....جاده....!! ما و اردبیل و هموطنان ترک زبان و ما نیز در حیرت که چگونه سوال پرسیده و آنها اشتباه جواب داده و یا هم ما ناتوان در فهم زبان شیرین ترکی:)).....!!
اردبیل تمیز و دریاچه شورابیلش.....ناهار در کنار دریاچه چه لذت بخش که ریحانه در تلاطم برای سوار شدن به قایق های آبی....ما نیز در صرافت التماس که جان مادرت ول کن چه وقت قایق سواری؟!...تو این گرما.....!!از آنجایی که ریحانه بس منطقی است قبول کرد و ما به سمت سرعین روانه.....!!
سرعین را نیز با آب گرمش بدرود گفتیم و به سمت تبریز روانه گشتیم و شب به تبریز تب خیز رسیدیم....مقصدمان پارک ائل گلی.....
طبق قول و قرار ما و ریحانه جان به سمت شهر بازی در حرکت شدیم و آنجا به اصرار ریحانه و جناب آقای همسر سوار بر چرخ و فلک.بس حس و حال بدی بود معلق ماندن در هوا و گاه پیچ و تاب دادن کابین توسط همسر و التماسهای عاجزانه بنده که تکان نده الان میافتم پایین و این حرفا.....آقایان هم که ماشالا اگر ببینند نقطه ضعفی در تکاپو برای اذیت کردن های آقایانی.....:((....!!
در حال حاضر نیز مسکون هستیم برای استراحت تا جناب همسر از ماموریت بر گشته تا به خرید رفته و کمی گشت و گذار داشته باشیم در تبریز تب خیز....:))....!!.....عجب جیبمان درد گرفت لحظه ورود و اقامت دو شبه در کنار محل کار همسر.....:))