سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قالب وبلاگ

سلام.
این روزا بیماری عجیبی اومده که به شدت فراگیر شده و در موردش مثل سالهای قبل هیچ تبلیغی نشد متاسفانه بعد از چد بار آزمایشگاه و سوراخ شدن تمامی رگاهی طفل های معصوم و خوابیدن و بستری شدن تو بیمارستان اخر سر یه پزشک با سی سال سابقه کار برگرده و بهت بگه:نشونه های انفولانزا رو داره و فقط رژیم بچه رو رعایت کنید!تو میمونی و هزاران اما و اگر!
نشونه های این بیماری:(تب.حالت تهوع و استفراغ.دل پیچه.کوفته گی بدن.بی اشتهایی.اسهال.کمی از علایم سرماخورده گی مثل:آبریزش بینی.سرفه ). 

اما و اگر روزگار

 دختر طفل معصوم من هم از این امر مستثنی نبود و بلایی رو که گفتم سرش امد.تا اینکه تو خونه بعد از گذروندن بیمارستان و تعویض دو سه دکتر متخصص و فوق تخصص تشخیص آنفولانزا داده شد و بستمش به شربت عسل و (بی خوابی خودم و همسرم) و.....تا اینکه امروز بعد از دو هفته کمی راه میره و میتونه یه چیزی بخوره!!


اما و گار روزگار
علاوه بر اینکه کودکان طفل معصوم در فصل پاییز و هنگام آغازین مدرسه ها دست به گریبان بیماری میشند و فشاری بسیار رو تحمل میکنند.در میون بزرگتر ها هم این بیماری شایع هست.پس لازم دونستم بر خودم و همین طور هم واجب که چند نکته رو در این باره بیان کنم.
*1:*اب میوه ها به خصوص لیمو شیرین و پرتقال به وفور مصرف بشه و حد الامکان به صورت کامل میوه خورده بشه که با داشتن فیبر فراوان هضم بهتر و دچار نشدن به یوبوست هست.
*2:*مصرف شلغم به صورت بخار پز و استفاده از بوخور اون به فرد بیمار.
*3:*مصرف کردن کمتر گوشت و اکتفا به میزان کم اون و استفاده نکردن از سرخ کردنی ها و آب پز نمودن غذا ها در این مدت.
*4:*استفاده کردن از دستگاه بوخور و مرطوب نگه داشتن فضایی که بیمار درون اون هست و ضد عفونی کردن محل !
*5:*هر چند اینها مواردی تکراری هستند و  اطلاعات شما دوستان بیشتر از بنده هست خوشحال میشم بقیه اطلاعاتتون رو در اختیار بنده و سایر دوستان قرار بدید در مورد این بیماری.


[ یکشنبه 91/7/23 ] [ 3:3 عصر ] [ شیدا ] [ نظر ]

سلام

یه وقتایی!!

یه وقتایی احساس میکنم همش دارم زور میشنوم!
یه وقتایی حس بدی بهم دست میده و دنیا اونقدر کوچیک میشه برام مثل یه زندون!
یه وقتایی دلم پر میزنه و بغضم میگیره و آسمون دلم بارونی اما یه چیزی به نام غرور اجازه ورورد نمیده!
یه وقتایی دوست دارم های های گریه کنم و بلند بلند فریاد بزنم که کسی تو نا کجا آباد هم صدام رو نشنوه!
یه وقتایی اونقدر دلم پر میزنه برای دوران کودکیم که الکی خودم رو میانداختم زمین  و مامانم میاومد و نازم رو میکشید و می گفت:اخ آخ آخ فدات شم و سرم رو میگرفت به دامنش و من های های گریه میکردم و یه پناهگاه که مثل کوه من رو تو آغوش گرفته بود ای کاش باز هم میشد اونجوری!!
یه وقتایی فقط و فقط  دامان یه امام رئوف که جون میده واسه فریاد زدن هق هق زدن گریه های بلند بلند کردن و آرم شدن و کسی تو نا کجا آباد کنارت هم تعجب نکنه از گریه کردنت و بخواد جویای احوالت بشه!
بعد از شیش ماه دوری از حرم رفتم یه دل سیر.............!!
نه اینکه یه وقتایی به یادتون باشما نه!!همش به یادتون بودم و براتون بهترین ها رو آرزو کردم!!
التماس دعا ولادت مبارک!!
پ ن الف:

یه وقتایی


[ چهارشنبه 91/7/5 ] [ 10:35 عصر ] [ شیدا ] [ نظر ]

سلام.
در جمعی دوستانه و فرهنگیانه در وزارت ارشاد جمعی از فعالان سایبری دور هم جمع شدیم که!
1:حل مشکلی شاید!
2:ایجاد بستر سازی برای رفع فیلترینگ که دغدغه اکثر بزرگان بود.
3:اعتماد سازی و غنی سازی فرهنگ سایبری!
.
.
چندی بعد و نبود جا برای اکثر حاضران و چشمک زدن غذاهای رنگارنگ اعیانی و متاسفانه سلف سرویسی که چیزی جز فزهنگ اسراف و فرعون خواری را در ذهن تداعی نمیکرد.
در جمعی فرهنگی که برادران طلبه بسیار به وفور دیده میشدند نیز نه تنها نماز جماعتی برگزار نشد که صدای اذان نیز پخش نشد!
سیل گرسنه گان و روزه داران به سمت میزهای غذا روانه!!
.
.
.
.
ما ماندیم و میزهای خالی و میهمانانی جمع بر سر میز سلف!!
.
.
.
راستی اگه کسی روش نمیشد و در شان خودش نمیدید که اونجوری بره و غذا بار کنه و بیاره تکلیفش چیه؟
راستی اون غذاهایی که انبار میشدند و خورده نمیشدند و اسراف تکلیفشون چی بود؟
راستی افرادی که برای به دست آوردن یه لقمه در تکاپو اند همین دور و بر ما نه دور تر و تو خوابشون هم نمیدیند همچین غذاهایی رو و میزهای غذای اضافه که دور ریخته میشدند تکلیفشون چی بود؟
مگه یکی از فلسفه های ماه مبارک چشیدن گرسنه گی و تشنه گی نیست که هم نوا بشیم با مستمندان و فقراء؟پس چرا اسراف؟پس چرا این همه ......به قول بچه ها گفتنی بوققققققققققققققق!!
.
.
.
هنوز خیلی مونده تا فلسفه خیلی از مراسماتی رو که برگزار میکنیم بفهمیم!!

چندی پس از!! 

ما کجا و آرزوهایمان در مورد مدینه فاضله کجا؟

چندی پس از

 


[ شنبه 91/6/11 ] [ 5:18 عصر ] [ شیدا ] [ نظر ]

سلام دوستان:

گاهی اوقات عملکرد هایی را مشهاده میکنیم که از روحیه انسان دوستی و عدالت به دور است و خلاف فرمایش امام علی (علیه السلام است که فرموده:اتقوا مواضع التهم.......حرکاتی را متاسفانه چندی پیش در مورد مبلغ هنگفتی از سوی آستان قدس رضوی مشاهده کردیم که برخی سایت ها بازتاب دادند که ناگهان تمامی این رسانه های دیجیتالی تصمیم گرفتند سیاست شتر دیدی ندیدی را در پیش بگیرند.

شتر دیدی ندیدی


لطفا شمایی که این متن را میخوانید آن را گسترش و بازتاب دهید:

       این نیز لینک کامل خبر

منتظر بازنشرتان خواهم ماند موفق باشید


[ پنج شنبه 91/6/9 ] [ 12:15 صبح ] [ شیدا ] [ نظر ]

مادر

کاش یک بار و فقط یک بار به شیر خوار گاه یا یتیم خانه رفته و کودکی را در آغوش بگیریم و مادری را بیاموزانیم!اما بعد با دل خود و ان کودک چه کنیم که عشق یتیم نوازی دردی در دلمان به پا کرده و در دل او امید اغوش مادر!
این پرتره برای نسل ما ملموس تر است چرا که کارتون های دوران کودکی مان هاج زنبور عسل بود و با خانمان و حنا دختری در مزرعه.
تا به حال دل چند یتیم را به دست آورده ایم؟ 

ما که نسل ها است برای مادری میسوزیم که منتظر منتقمش هستیم مادری را بیاموزانیم!


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 11:14 عصر ] [ شیدا ] [ نظر ]

سلام.

وداع

این روزا مهمون بودیم و خیلی بهمون خوش میگذشت تا اینکه شمارش معکوس شروع شد و هر کدوم ما با یه حال متفاوت از بقیه شروع به خداحافظی کردن و رفتن دنبال کارهای روزمره خودمون تو مهمونی بعضیامون تو رو در بایستی با صاب خونه یا هم برای حفظ آبرو یا هم ......خیلی دلایل دیگه از کارایی که قبلا انجامشون میدادیم سر باز زده بودیم تا نکنه خدایی نکرده آبروی صاب خونه که با ما خیلی خودمونی هم هست جلو میهمونای دیگش نبریم و اون صاب خونه که اسمش خدای رئوف هست هی از ما تعریف میکرد جلو بقیه ما هم سرخ و زرد میشدیم که نکنه یه سوتی بدیم و ابروی صاحب خونه بره!!

برداشت آزاد 

یکی از دوستان خوب خدا که ما هم دوستش داریم و به برکت و جود اونه که کل کائنات در چرخش هستند و روزی خوار! تو تمام اون زمان مهمونی یکسره برامون دعا میکرد!!منتهی ما خیلی الکی باورمون شده بود که ذی حق اون دعاهاییم!!

برداشت آزاد 

هر چی بیشتر میگذره و ما به لحظات آخر این مهمونی تزدیک میشیم میبینیم که اون قدر ها که از ما همه جای این مهمونی تعریف شد نبودیم ولی ای کاش مثل زمان بچه گیامون وقتی ازمون تو یه کاری تقدیر میکردن خودکشی میکردیم برای بهتر انجام دادن اون فعل درست.....!!
دارن سفره رو جمع میکنند و من موندم گرسنه گی از خیلی چیزایی درون اون سفره!! 

برداشت آزاد 

 

عید پیشاپیش مبارک


[ شنبه 91/5/28 ] [ 1:50 عصر ] [ شیدا ] [ نظر ]

سلام:

خلوت دل 

گاهی وقت ها هنگام خلوت دل تنها سهراب میتواند حرف دلم آنگونه که هست بیان کند:

 و خدایی که دراین نزدیکی است 
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب روی قانون گیاه
 من مسلمانم 
قبله ام یک گل سرخ 
جانمازم چشمه مهرم نور
 دشت سجاده من 
 من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
 در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف 
سنگ از پشت نمازم پیداست 
 همه ذرات نمازم متبلور شده است 
 من نمازم را وقتی می خوانم 
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو 
 من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم 
پی قد قامت موج 
 کعبه ام بر لب آب 
 کعبه ام زیر اقاقی هاست 
 کعبه ام مثل نسیم باغ به باغ می رود شهر به شهر 
حجرالاسود من روشنی باغچه است 

پ ن الف:این روزها سر سفره افطار لحظه دل داده گی با معبود به یاد همه باشیم.

پ ن حرف دل:شیدا شدن راحت....شیدایی خیلی سخت!! 


[ پنج شنبه 91/5/12 ] [ 4:20 عصر ] [ شیدا ] [ نظر ]
<      1   2      
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

شیدا....شیدا.....شیدا!!
موضوعات وب

  

 
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 40
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 281090