|
سلام: اما ما فراموشمون میشه نعمتی که داریم رو خدا بهمون عطا کرده و تو سختی ها اولین ایراد رو به خود صاحب اصلی نعمت میگیریم. [ سه شنبه 90/10/27 ] [ 7:59 عصر ] [ شیدا ]
[ نظر ]
سلام:
[ چهارشنبه 90/10/21 ] [ 7:31 عصر ] [ شیدا ]
[ نظر ]
اصغر وسط حرف مشتی پرید و گفت: «مشتی من خودم پریروز وقت نماز صبح، زاغشو چوب زدم، به همین وقت عزیز نمازشو نخوند...» گفتم: «یعنی خودت هم نماز نخوندی؟»
[ دوشنبه 90/10/19 ] [ 11:10 صبح ] [ شیدا ]
[ نظر ]
تو انباری دنبال کارتون میگشتم تا برای ریحانه باهاش تنگ ماهی درست کنم و بتونه باهاش سر گرم شه. [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 11:38 صبح ] [ شیدا ]
[ نظر ]
سلام: [ سه شنبه 90/10/6 ] [ 9:26 عصر ] [ شیدا ]
[ نظر ]
را امام سجاد (علیه السلام) به مبارزات سیاسى نپرداخت ؟ غلامحسین اعرابى امام سجادعلیه السلام با شش خلیفه معاصر بود که هیچ یک بااهلبیت (علیهم السلام) مهر نورزیدند . این خلفا عبارتند از :
1- یزید بن معاویه
2- عبدالله بن زبیر
3- معاویهبن یزید
4- مروان بن حکم
5- عبدالملک بن مروان
6- ولیدبن عبدالملک امام سجادعلیه السلام پس از شهادت پدر ، درایام اسارت و در شرایط اختناق ، امامت را به عهده گرفت این شرایط سخت تا پایان امامت وى ادامه یافت . مسعودى نوشته است : «قام ابومحمد على بن الحسین علیه السلام بالامر مستخفیا على تقیه شدیده فى زمان صعب . »حضرت سجادعلیه السلام امامت را به صورت مخفى و با تقیه شدید و درزمانى دشوار عهده دار گردید . در چنین مقطع زمانى ، آیا امام علیه السلام مى توانست دست به مبارزات سیاسى و فعالیتهاى گسترده فرهنگى و اجتماعى بزند ؟ به نظر مى رسد پاسخ منفى است ; به دو دلیل : 1- جو اختناق و کنترل شدیدى که حکومتها پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به وجود آورده بودند ; این اختناق سبب شد مبارزات سیاسى یا مسلحانه نتیجه اى جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد . چنان که مبارزات زمان آن حضرت تماما به شکست انجامید . براى درک این وضعیت اسفبار ، توجه به دو روایت زیر سودمند است : الف) «سهل بن شعیب» ، یکى از بزرگان مصر ، مى گوید :روزى به حضور على بن الحسین علیه السلام رسیدم و گفتم : حال شماچگونه است ؟ فرمود : فکر نمى کردم شخصیت بزرگى از مصر مثل شما نداند که حال ما چگونه است ؟ اینک اگر وضع ما را نمى دانى ، برایت توضیح مى دهم : وضع ما ، در میان قوم خود ، مانند وضع بنى اسرائیل در میان فرعونیان است که پسرانشان را مى کشتند و دخترانشان را زنده نگه مى داشتند . امروز وضع ما چنان دشوار است که مردم با ناسزاگویى به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها ، به دشمنان ما تقرب مى جویند.» ب) زراره بن اوفى مىگوید : دخلت على على ابن الحسین علیه السلام فقال : یازراره الناس فىزماننا على ست طبقات : اسد و ذئب و ثعلب و کلب و خنزیر و شاهفاما الاسد فملوک الدنیا یحب کل واحد منهم ان یغلب و لا یغلب واما الذئب فتجارکم یذمو (ن) اذا اشتروا و یمدحو (ن) اذاباعوا و اما الثعلب فهولاءالذین یاکلون بادیانهم و لایکون فى قلوبهم ما یصفون بالسنتهم و اما الکلب یهر على الناس بلسانه ویکرمه الناس من شر لسانه و اما الخنزیر فهولاءالمخنثون واءشباههم لایدعون الى فاحشه الا اءجابوا و اما الشاه بین اءسد وذئب و ثعلب و کلب و خنزیر .» حضرت در این روایت ، حاکمان را به شیران درنده و مسلمانان رابه گوسفندان اسیر در چنگ درندگان ، تشبیه کرده است . 2- شرایط نا سالم فرهنگى آن روزگار; براثر فعالیتهاى ناسالم حکومتهاى وقت و انگیزه هاى مختلفى که در آن زمان وجود داشت مردم به طرف بى بندوبارى سوق داده شدند و با چنین مردمى هرگزنمى شد کارهاى بنیادى انجام داد مگر این که تحولى معنوى در آنان به وجود آید . در این موقعیت ، تمام تلاش حضرت سجادعلیه السلام این بود که شعله معنویت را روشن نگه دارد و این جز از راه دعاها ونیایشها و تذکارهاى مقطعى حضرت به خوبى از عهده آن برآمد ، ممکن نبود . در مورد رواج فرهنگ غلط بى بندوبارى و فحشا در آن عصر ، یکىاز محققان مى نویسد : «در مدینه مجالس غنا و رقص برپا مى شد و چه بسا زنان ومردان با یکدیگر بودند و هیچ پرده اى نیز در میان نبود . (الشعر والغنافى المدینه و مکه ، ص 250) . . . عایشه دختر طلحه مجالس مختلط از مردان و زنان برپامىکرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز مى خواند . (الاغانى ، ج 10 ، ص 57) . . . مدینه پر از زنان آوازه خوان شده بود و آنها نقش فعالى در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازه خوانى و اشاعه بى بندوبارى و فساد داشتند . . . .» در تاریخ الادب العربى ، ج 2 ، ص 347 چنین آمده است : «گویى این دو شهر بزرگ حجاز (مکه و مدینه) را براى خنیاگران ساخته بودند ، تا آنجا که نه تنها مردمان عادى ، بلکه فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان مى شتافتند .» در این موقعیت ، امام سجادعلیه السلام براى تبیین معارف اسلام وبرپاداشتن شجره اسلام و زنده نگه داشتن مشعل معنویت ، از سلاح دعا استفاده کرد و بذر معنویت پاشید تا در موقعیت مناسب ثمردهد . یکى از نویسندگان معاصر در باره صحیفه سجادیه که در بردارنده دعاهاى امام علیه السلام است . مى نویسد : «. . . صحیفه سجادیه اساس اندیشه انقلابى را تشکیل داده وامت اسلامى نیز نیاز به تکیه گاهى کامل و انقلابى داشته است . نیاز امت در آن هنگام ، سخن و یا اشعار کینه برانگیز و عواطف لحظه اى و زودگذر نبود ، بلکه به یک نظریه کامل و انقلابى نیازداشته است . امام زین العابدین علیه السلام این نظریه را تنها درصحیفه سجادیه که چکیده اصول تربیتى امام علیه السلام است . تبیین نکرده ، بلکه خود امام زبور ناطق بوده است .» این نویسنده در مورد تاثیر صحیفه سجادیه در هدایت انقلابیان و حرکتهاى اسلامى مى نویسد : «من گمان نمى کنم که پس از قرآن کتابى همچون صحیفه سجادیه باشد که این گونه قلب محرومان را تسلى بخشد و خون انقلاب را دررگهاى مستضعفان به جوش آورد و دلهاى مجاهدان را به درخشش خودروشن کند و هدایتگر انقلابیون در راه مبارزه باشد . . .» عنوان صحیفه ، دعا و نیایش است ; اما از موضوعات مبارزاتى وسیاسى تهى نیست . موارد زیر بر درستى این سخن گواهى مى دهد :
1ک دعاى چهل و هشتم صحیفه : حضرت در این دعا به صراحت از مسایل زیر که جنبه سیاسى دارد یاد مى کند :
الف) مقام خلافت مخصوص خلفا و اصفیاى الهى است .
ب) مقام خلافت مورد یورش و غصب قرار گرفته است .
ج) احکام خدا تبدیل گشته و کتاب خدا مورد غفلت قرار گرفتهاست .
د) واجبات الهى تحریف شده است .
ه) سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) متروک گشته است .
متن دعا چنین است : «. . . اللهم ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و مواضعامنائک فى الدرجهالرفیعه التى خصصتهم بها قد ابتزوها و انتالمقدر لذلک لایغالب امرک و لا یجاوز المحتوم من تدبیرک کیف شئتو انى شئت و لما انت اعلم به غیر متهم على خلقک و لا لارادتک حتىعاد صفوتک و خلفاوک مغلوبین مقهورین مبتزین یرون حکمک مبدلا وکتابک منبوذا و فرائضک محرفه عن جهات اشراعک و سنن نبیک متروکه اللهم العن اعداءهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم واشیاعهم و اتباعهم اللهم صل على محمد و آل محمد انک حمید مجیدک صلواتک و برکاتک و تحیاتک على اصفیائک ابراهیم و آل ابراهیم وعجل الفرج و الروح و النصره و التمکین و التاییدلهم . . .»
2ک دعاى چهل و هفتم : درزمانى که اهلبیت (علیهم السلام) در فشار به سر مىبردند وامیرمومنان علیه السلام بر فراز منبرها لعن مى شد ، حضرت در دعاى چهل و هفتم (دعاى روز عرفه) به مسایل مهم زیر اشاره مى کند : الف) مقام امارت و رهبرى از آن اهلبیت (علیهم السلام) است
ب) ائمه (علیهم السلام) از هر پلیدى پیراسته و شایسته وساطت بین خالق و خلقاند .
ج) دین به وسیله امام منصوب از سوى خداوند تقویت مى شود .
د) خدا اطاعت از ائمه را واجب ساخته است .
فرازى از دعاى عرفه آن حضرت چنین است : «رب صل على اءطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرک و جعلته مخزنه علمک و حفظه دینک و خلفائک فى ارضک و حججک على عبادک وطهرتهم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتک و جعلتهم الوسیله الیکو المسلک الى خبتک . . .»
«. . . اللهم انک ایدت دینک فى کل اوان بامام اقمته علمال عبادک و منارا فى بلادک بعد ان وصلتحبله بحبلک و جعلتهالذریعه الى رضوانک و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرتبامتثال اوامره . . . و اته من لدنک سلطانا نصیرا وافتح لهفتحا یسیرا . . . .»
3ک دعاى چهاردهم : این دعا سراسر شکوه از ستمگران است که در نظر آن حضرت مصداقى جز حکام وقت ندارد .
4ک دعاى بیستم : (دعاى مکارم الاخلاق) حضرت در این دعا از خداوند مى خواهد او را از سلطه ستمگران نجات بخشد و پیروزش سازد : «اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعلنى یدا على من ظلمنى ولسانا على من خاصمنى و ظفرا بمن عاندنى وهب لى مکرا على منکایدنى و قدره على من اضطهدنى . . .»
5ک دعاى چهل و نهم : حضرت در این دعا از فراوانى دشمنانش و از برنامه هاى حساب شده آنان جهت آزار و حتى قتل امام به خدا شکوه مى کند : «فکم من عدو انتضى على سیف عداوته و شحذلى ظبه مدیته وارهف لى شباحده و دافلى قواتل سمومه و سدد نحوى صوائب سهامه ولم تنم عنى عین حراسته و اضمر ان یسومنى المکروه و یجر عنى زعاق مرارته فنظرت یا الهى . . . .»
بارخدایا ! چه بسا دشمنى که شمشیر عداوت آخت و بر من تاخت وبراى کشتن من خنجر خویش تیز کرد و با دم برنده آن آهنگ جان من نمود و زهر کشنده به آب من بیامیخت و خدنگ جان شکار خویش درکمان نهاد و مرا نشانه گرفت و چون پاسبانان همواره بیدار ،دیده از من برنمى گرفت و در دل داشت که مرا گزندى سخت رساند وشرنگ کینه خویش به کامم ریزد ; آنگاه اى خداوند من ! دیدى که ... .» پی نوشت: ماهنامه کوثر شماره 34
[ پنج شنبه 90/10/1 ] [ 8:19 عصر ] [ شیدا ]
[ نظر ]
سلام: به یاد مریم عزیزم که در سن هجده ساله گی پر پر شد.(شادی روحشان صلوات.) [ سه شنبه 90/9/29 ] [ 3:57 عصر ] [ شیدا ]
[ نظر ]
سلام:این پست ایمیلی بود که برام اومده بود . خلاصه سخنرانی استاد پناهیان شب دوازدهم محرم، بیت رهبری
مقدمه: فرصت... امیرالمومنین وقتی میگویند"فرصتها سریع از دست میروند و بسیار دیر بازمیگردند" دارند از یک واقعیت در عالم صحبت میکنند نه اینکه صرفا یک حرفی برای انگیزه دادن به مردم زده باشند! "تسویف"، یعنی به تاخیر انداختن کار خوب، از تکنیکهای مهم شیطان است که ما باید برخلاف آن عمل کنیم؛ یعنی چه؟ یعنی ذهنمان دائم مترصد باشد که هیچ فرصتی را برای کار خوب از دست ندهد. برای کارهای خیرمان نقشه داشته باشیم. کار خیری که فرصتش کم پیش میآید: قربانی! تعریف و سابقه ی تاریخی: اما موضوع بحث امشبم درمورد "اغتنام فرصت" نیست! میخواهم درمورد موضوعی صحبت کنم که خیلی خیلی کم فرصتش برای انسان پیش می آید؛ و اگر پیش آمد و انسان استفاده نکرد پیامدهای سنگینی هم برای او دارد. : "فرصتِ قربانی دادن" (قربانی= چیز ارزشمندی را "برای قرب به خدا" از دست دادن) قله ی "قربانی"، شهادت است، و در دامنه ش انواع قربانیهای دیگر، انفاق و... قربانی دادن هم درطول تاریخ یک سنت رایج بوده از داستان هابیل و قابیل در ابتدای خلقت...تا زمانی که یهودیان می آیند نزد پیامبر و می گوییند علامت پیامبران این است که یک قربانی بکنند برای خدا اگر ما دیدیم که قبول شد، می فهمیم که راست میگویند...که وحی شد"بگوجز این بود که آن پیامبرانی که این علامت را هم برایتان آوردند کشتید؟!" و یا مثلا در روایت است که پیروان عیسی قرار شد چهل روز عبادت کنند، و بعد برای اینکه ببینند قبول است این عباداتشان یا نه، یک قربانی بدهند ببینند قبول شده یا نه؛ که بعد فقط قربانی یک نفر قبول نشد و عیسی(ع) پرسید که چرا؟ وحی شد که او تهِ دلش گاهی به ولایت تو شک دارد. کسی که ولایت ولی خدا را قبول نکند، عبادت و قربانی ش هم قبول نیست...
فلسفه ی قربانی: قربانی دادن و اهمیتش، یک پیام و فلسفه ی خاصی دارد. این که : انسان، در این دنیا دارا نمی شود تا از دارایی اش لذت ببرد. بلکه دارا میشود تا –بعد از علاقه مند شدن به آن دارایی- به وسیله ی آن دارایی به خدا تقرب بجوید. مثلا انسان دارای نعمتِ "جان" است، برای اینکه همیشه آرزوی شهادت کند! همیشه از خدا تقاضا کند که فرصتی به او بدهد و جانش را بعنوان قربانی از او بپذیرد. البته سختترین قربانی دادن، دادنِ جان یا مال نیست. سختترین قربانی، دادن "آبرو" است؛ انسان مال خرج میکند که به مقام و عزت برسد. و فرصت این قربانی بالاخص برای سیاسیون پیش می آید که ارزشمندترین داراییشان آبرو و جایگاهشان است. اما به طور کلی، هرکس هر دارایی ای که دارد، آماده باشد که یک موقع خدا از او قربانی میخواهد، و فرصتِ این "قربانی خواستن خدا" را باید دریافت؛ کم پیش می آید چنین فرصتی... خدا از ابراهیمِ خلیل الرحمن گرفت این فرصت را! برای همین بود که وقتی خدا آن گوسفند را فرستاد که بجای پسرش ذبح کند، ابراهیم(ع) دلش گرفت... جهاد: یک فرصت کم یاب برای قربانی! یکی از "فرصتها"ی قربانی، عرصه ی جهاد(جنگ) است؛ و به همین دلیل که بسیار کم پیش می آورد خدا چنین فرصتی را، به همین دلیل هم خیلی "غضب" میکند به کسانی که به این فرصت پشت کنند! در جنگ تبوک، یک عده ای بهانه آوردند که ما نمیتوانیم الان با شما بیاییم جنگ و کار و زندگی داریم و... آیه آمد:« فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ اینهایی که 1 بار فرصتِ فرصت فداکاری و جهاد بهشان دادی، و عذر آوردند و نیامدند، اگر بعدا آمدند بگو هرگز به شما اجازه نمی دهم! شما بار اول که گفتم بیایید راضی به نیامدن و قعود شدید! ما نیازی به شما نداریم.»(سوره توبه- آیه 83) فرصت "اساسی"ست؛ اگر نشناسیش دیگر پیش نمی آید. سخن از "فداکاری" به تنهایی گفتن چندان فایده ندارد، باید بر "فداکاری به موقع" تأکید کرد... پیامدهای پشت کردن به فرصتِ فداکاری: یکی از غضبهای خدا بر کسی که پشت میکند (تَوَلّوا) به فرصتِ کمیاب فداکاری، "استبدال" است؛ این یک اصطلاح قرآنیست؛ «ای مومنان! اگر شما خوب پای دین نایستادید، فکر نکنید منتظر شما می مانم! بلکه یک عده ای بهتر از شما می آورم که ...»(سوره مائده-آیه 54) و یا می فرماید « هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ وقتی گفته میشود انفاق کنید، بعضیها بخل می ورزند، بدانید خدا غنی ست، و شما فقرایید. اگر پشت کنید به این فرصت یک قوم دیگر را به جای شما می آورم که دیگر مثل شما نیستند.»(سوره محمد-آیه 47) خطرناکترین غضب خدا، برای کسی که "به موقع، فداکاری" نمیکند: ماهیت کربلا را اصلا بدون این بحث نمیشود توضیح داد؛ یک طرف داستان کرببلا، قربانی دادن های حسین(ع) هست؛ اما بحث مهمتر در این مورد را باید در فاز "عبرتها"ی کربلا جستجو کرد. بززرگترین عبرت عاشورا در همین بث اغتنام فرصت قربانی ست... : پس گفتیم: اولا فرصت قربانی را غنیمت نشماری، ازت میگیرد و خدا و دیگر هم نمی دهد(جنگ تبوک) . ثانیا اگر به ولی خدا شک داشته باشی، قربانیت قبول نیست. ثالثا اگر "کم گذاشتی در قربانی کردن برای دین خدا"، خدا استبدالت میکند، چون نیازی به تو و قربانیت ندارد. همین؟! نه خیر! خطرناکترین سنت الهی دربرابر کسی ست که فرصتِ فداکاری برای دین را از دست بدهد و "اهمال" کند در این فداکاری، چه سنتی؟ «من لم یمشِ فی حاجة ولی الله؛ اُبتلیَ ان یمشی فی حاجة عدوّ الله» کسی که در راه ولی خدا فداکاری نکرد؛ مبتلا خواهد شد به این که همان فداکاری را در راه دشمن خدا بکند! کربلا برای مردم کوفه، همین "ابتلا" بود! باور کنید مردم کوفه یزید را دوست نداشتند! اصلا هیچ امید خیری از یزید برای کوفه نمیرفت؛ اما بدبختها "فداکاری کردند برای یزید"! جان خودشان را بردند برای یزید جنگیدند و کشته هم شدند!!! چرا؟! چون آن روز که امیرالمومنین می گفت بیایید بجنگید، سستی می کردند. (نه این هم که "نیایند"ها! سه تا جنگ رفتند با امام علی! فقط جنگ صفین ش یک سال طول کشید! و آنهمه شهید داد کوفه؛ می رفتند، اما سست می رفتند؛ امام را ناراحت می کرد این سستی، تا جایی که امام، آن خطبه ی "یا اشباح الرجال و لا رجال ..." را خواند ... آمدند پای رکاب علی(ع) ! اما از "کربلا" معلوم می شود که "خوب نیامدند"! و کاش جریمه ی این "خوب نیامدن"، حداقل "جهنم" بود؛ نه! خیلی بدتر از جهنم؛ به تلافی آن خوب نیامدن، خدا مبتلایشان کرد به ریختن خون حسین(ع)!!! جان خودشان را بدهند برای کشتنِ حسین(ع)!!! مسئولین ما –به شکر خدا- آنقدر خوب هستند و مردم ما آنقدر هشیار هستند که اینجا کسی "برای جمع آوری مال" نرود مسئول بشود؛ اما توجه بکنند همه و بویژه مسئولین: فرصت قربانی را اگر از دست بدهند، اگر کم بگذارند برای ولی خدا، خدا با کسی شوخی ندارد! حالا "استبدال" هیچی، آن "ابتلا" را چه خواهید کرد؟! بعد ما اینها را با دانشجوها که گفتگو میکنیم، دانشجو میگوید "آقا پس آن کسی که نوکر بی جیره و مواجب اسرائیل شده، بدون اینکه چیزی بهش بدهند، دارد خودش را خرج اهداف دشمن خدا می کند، یک جایی حضرت امام را ناراحت کرده بوده؟!"... والا چی بگم؟! صحیفه ی نور هست، برید بخوانید خودتان...! دوستان! "بدی" در روحِ لشکر کوفه، تصاعدی بالا رفت! طب چند روز، چند ساعت، اینها به این درجه از بدی رسیدند، فکر کنید به این معمای تاریخی که «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» خیلی حرفها دارد... خدایا فرصت قربانی کردن داراییهایمان را یک روز به ما بده. و ما را در آن لحظه، از غافلین قرار نده. (علمایی داشتیم، تمام سال را احیا میگرفت که نکند یکی از این شبها شب قدر باشد و او نداند و حاجتش را در آن شب نخواهد از خدا؛ حالا چی بود حاجتت مگر که اینقدر برات مهم بود؟! هیچی! "شهادت"! ... منت باید کشید از خدا که اجازه ی قربانی کردن بدهد) امیرالمونین می گوید «خداوند، بندگانی دارد که به شان نعمت هایی داده است برای منافع مردم! پس این نعمت را در دست اینها قرار داده که بذل کنند، اگر استنکاف بورزند، از آنها می گیرد و به دیگری میدهد» کاش مادرهای ما اینطور بچه هاشان را تربیت می کردند که :« فرزندم! درس بخوان زحمت بکش دکتر شو مهندس شو پول فراهم کن خانواده تشکیل بده فرزندان خوب تربیت کن داراییهای ارزشمندی برای خودت فراهم کن، شاید خدا یک روزی لطف کرد و بهت فرصت داد قربانی شان کنی! » خدا در طول تاریخ به هیچیک از انبیا و اولیا فرصت اینطور قربانی کردن نداد...ته ش حضرت ابراهیم بود که نیمه راه خدا گفت "بس ه دیگه!" فقط به یک نفر اجازه داد که «هرچه می خواهی بیاوری بیاور...همه ش قبول است!» حالا هی به اباعبدالله می گویند «این زن و بچه را دیگر کجا میبری؟!» حسین چه جوابی بدهد به اینها؟! چه میفهمند که عزیز ترین داراییهای حسین همینها هستند (که تا لحظه ی آخر، چشم امام به خیام است و نگران اینها)...و لاجرم، عزیزترین قربانی ها... "شکر"، یعنی نعمت را در جای خودش مصرف کردن؛ یعنی نعمت را در جهت قرب به خدا مصرف کردن؛ خب بهترین جای مصرف هر نعمتی(یعنی برترین شکر هر نعمتی) قربانی کردن آن است!... بعد شما دعای عرفه را که می خوانید؛ اصلا "عطشِ شکر" موج می زند در آن... چند صفحه امام حسین فقط یکی یکی نعمتهایی را که خدا داده نام می برد که "خدایا چطوری شکر کنم این را؟!" انگار که التماس کند که "خدایا! اجازه بده تک تک این نعمتها را فدای تو کنم...
[ یکشنبه 90/9/20 ] [ 8:29 عصر ] [ شیدا ]
[ نظر ]
سلام: 1:در زمان پیامبر گرامی اسلام دینی نو ظهور و تازه بود و پیامبر اسلام (علاوه بر خلق خوشش که زبان زد عام و خاص بود حتی در بین دشمنانش)باید خوش خلقی نشان میداد تا اینکه مردم نتوانند شایعه پراکنی کنند تا سایر مردم به اسلام گرویده و مسلملن بشن!چه بسا اینکه مردم در زمان ما همه مسلمانند و دین مقدس اسلام جهانی شده و در میان احادیثی از خود پیامبر گرامی داریم که مومن نباید خوار شده و همیشه عزت خود را حفظ نماید و در برابر ظالم بیاستد و حق خودش را بگیرد چرا که اگر چنین نباشد خود او در حق خودش ظلم کرده.و همین طور هم کسانی که در قلمرو مسلمانان زندگی میکردند از اقلیت های دینی دیگر که به اسلام نگرویده بودند باید خراج میداده. [ چهارشنبه 90/9/16 ] [ 2:26 عصر ] [ شیدا ]
[ نظر ]
سلام:
[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 7:56 صبح ] [ شیدا ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |